تاکم...

تاکم.از زمانی که چشم گشودم مرا تاک نامیدند.دل پر از شوق زیستن داشتم و چشم امید به آینده.پرورش یافته پیچ و مارپیچ گردون و بزرگ شده ی این دنیای دون.مرا می شناسند با انگور تاکم و می نابم.

ولی آماده ام که مرا با چیز دیگری بشناسند.با نوشته هایم.

آماده ام که سخن دل بگویم.کیفم را در نوشتن می دانم و کوکم را در نقد شما.

دست یاری به سوی تمامی دست به قلم دراز کرده واز قلم به دست شدن دوری جسته و مشتاقانه پذیرای نظرات نقادانه شمایم.نظراتی که برایم از می ناب سرمستی آورتر است.

آماده ام.آماده ام که بگویم:

 

گمان مبر که به پایان رسید کار مغان

 

                                               هزار باده ناخورده در رگ تاک است هنوز

 






نظرات:



گزارش تخلف
بعدی